سجاده خاکـــــــــی

سبکبار باشید تا برسید...

سجاده خاکـــــــــی

سبکبار باشید تا برسید...

مشخصات بلاگ
سجاده خاکـــــــــی



به باد حادثه بالم اگر شکست،چه باک؟
خوشا پریدن با این شکسته بالی ها...

هم سایه ها

نسیم: زلزله 6/1 ریشتری شهرستان کاکی بوشهر را لرزاند.

نسیم: سرپرست وزارت بهداشت! درمان وآموزش از ادامه طرح پزشک خانواده در هفت شهر دیگر خبر داد.

نسیم: انفصال دانشگاه ع پ ایران از دانشگاه ع پ تهران! تجمع واعتراض دانشجویان !  دادن وعده های سر خرمن!

نسیم:.. بس کن ! دیگه بسه! چه خبره؟ پشت سرهم پیام میفرستی وخبر ناجور میدهی که چی؟

ناسلامتی نسیمی گفتن! باد وزینی گفتن! طوفان که نگفتن!

حالا این مسولین خوششون میاد مدام بزنن تو سر وکله طرح وبرنامه های همدیگر و درحالیکه خودشون هم نمیدونن چی میخواهندو یک مشته دانشجوی بی نوا را  الاف گیر آوردن وهی از اینجا میفرستن اونجا ، شما دیگر چرا خوش خبری میکنید نسیم جان!؟

بیخیالشون. راستش نکه وضعیت آموزش  وفضای فرهنگی دانشگاه ها توپه توپه ، این آقایان از سر پرکاری دلشان میخواهد یک روز فصل کنند یک روز وصل! آثار توهمات انحرافی است دیگر...

یا این طرح پزشک خـــــــــانواده!

میدانی نسیم راستش آنقدر وضعیت بهداشت مردم (به عنوان خط اول درمان) خوب ونرمال است که این دوستان، اولویت رسیدگی به مشکلات مردم را طرحی میدانند که هنوز پر از شبهه و سردرگمی است.

بله ، قبول که مملکت پراست از پزشک بیکار! ولی بنظرتان مشکل اصلی مردم ما در درمان این است؟

خوب چه اشکال دارد با شهامت با واقعیت کنار بیایید وتعارفات وشعارهای دهن پرکن وصرفا جهت رد گزارش به مقامات بالا را کنار بگذارید و با وجدان بیشتری بخاطر مردم کار کنید؟

 مگر فقط حقوق پزشکان مطرح است که نگرانش هستید؟ پس حقوق سایر تیم پزشک خانواده چی؟

بنظرتان درحالیکه بحران کمبود دارو به مردم فشار وارد میکند و درحالیکه هنوز در گوشه کنار کشور ما مناطقی وجود دارند که مبانی ساده  بهداشت فردی، کنترل وتنظیم جمعیت و.. را نمی دانند ، انصاف است هزینه ها را اینگونه خرج کنید؟

بنده مخالف این طرح نیستم. ولی بنظرم اول بهداشت بعد درمان!

بم، آذربایجان... اینک بوشهر... قبول شما را و ما را تقصیری نیست که چرا پیش آمد.

ولی جرم است پس از سالها ادعای رسیدگی به مناطق محروم! هنوز هم با ریشتری ، کودکانی یتیم شوند که میشد نشوند!

از کودکی درس آموخته ایم که اولین نیاز ما، نیاز به امنیت وآرامش است!

خانه امن مان آرزوست!

بس کنید مجادله بر سر نا مجهولات را وقتی اصل نیاز چیز دیگریست!

 

 

  • میم.اعشا
  • میم.اعشا

کتاب حلزون های خانه به دوش شهید آوینی حاوی مقالاتی از ایشان درباره روشنفکری و مدعیان روشنفکری وتبعات آن در فضای فرهنگی کشور در دوره زمانی ایشان است.

مقالاتی درباره عرفان، تجدد وتحجر،کار مطبوعاتی و ...

کتاب خوش خوانی است.

در فصل حلزون های خانه به دوش این کتاب به روشنفکران محافظه کاری اشاره می شود که درصدد هستند خود را نسل سومی معرفی کنند که دغدغه شان مسائل وهنجارهای فرهنگی واجتماعی جامعه است.

شهید آوینی در این مقاله پیرامون توخالی وهیچ بودن این ادعا توضیح می دهد. همچنین وجه تسمیه عبارت حلزون های خانه به دوش واین افراد را در ملاحضه کاری ومحافظه کاری آنان می دانند که بقولی آهسته می روند وآهسته می آیند که یک وقت... شاخ شان نزنند و در گزند نباشند؛

طوری زندگی می کنند که اگر نظام سیاسی کشور تغییر کرد و عوض شد، تمامیت وجودی اینان را خطری تهدید نکند و باز به نفاق خود ادامه دهند و در پشت نقاب بمانند.

افرادی ترسو و حزب باد...

حزب باد...


و اما اندر احوال بعضی از ما...

با آنکه ادعای روشنفکری نداریم... ادعای ارث و میراثی نداریم...مایی که خانه به دوش تر از حلزون ها هستیم.

گاهی از این آخور می خوریم گاهی از آن...

گاهی این وریم وگاهی آنور...

بعضیها یی که تفکرشان اینست که سعی می کنیم خوب زندگی کنیم و گناه نکنیم. حالا یا ته اش بهشته ومی ریم بهشت! یا می ریم جهنم! یاکه نه ... فوقش کلا آخرتی وجود نداشته باشه! ضرر که نمی کنیم... آدم خوب بودن که بد نیست!

بعضی هایی که هدف شان خوب بودن است اما خوب گاهی که بد میشوند، برای شان زیاد مهم نیست... و بدی را برای خود طوری تعریف کردند که نیاز به توبه ندارد!

و البته آدم هایی که معیارو تعریف شان از خوبی وبدی چیز دیگریست ...

خوب اینها هم همه حزب باد بودن است.. حزب شیطان.

حتما که نباید کفر آشکار داشت. همینکه تئوری وباور هایی که از دینت داری آنقدر سست باشد وآنقدر توخالی که با تلنگری از هم بپاشد.

طوری باشد که در مقابل خطر سریع جا خالی کنی و به حزب مقابل بپیوندی!

حتی گاهی خطر که هیچ در اوج آسودگی ... وقتی جهت سیزده به در، به پارک سرسبز محله تان رفته باشی...

...

حتما که نباید مقاله تند و پر از نقد درباره نظام حاکم کشور نوشت که! حتما که نباید مسجد آتش زد!

حتما که نباید ترک صلات و روزه خواری آشکار کرد... می توان روزه داشت و گناه کرد!


و اینک...

عصرانه سیزده به در ؛ تنهایی به در شد...

امیدوارم که با سیزده تنهایی ها، غم ها، بدی ها... نامهربانی ها به در شود.

باری گناه به در ... گناه به درک.... گناه به درکــــــــــــــ


  • میم.اعشا
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • میم.اعشا

با شروع انقلاب حقیر تمام نوشته‌های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و …. در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند. به فرموده خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی«رحمه‌الله علیه»

 تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز!

 سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آنچه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود او است- همه هنرها اینچنین‌اند کسی هم که فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود  اوست- اما اگر انسان  خود را در خدا فانی کند آنگاه این خداست که در آثار ما جلوه‌گر می‌شود. حقیر اینچنین ادعائی ندارم اما سعی‌ام بر این بوده است.

                                                                 شهید آوینــــــی

  • میم.اعشا

حکایت خاصی نیست...

سال تحویل شد ولی تحولی در ما رخ نداد.

یعنی در من و بعضیها...

جدیدا دلم از دست این بعضیها خیلی می گیرد...می شکند... دلم میخواهد شکایت شان را بخدا بکنم.

موقع لحظه تحویل سال خونه مرتب بود... ظرفها شسته بود. همه لباس نو و تمیز پوشیده بودند.

ولی از اون لحظه تا حالا تنها چیزی که مرتب مونده کاسه سماقه!


خوب میشود حرفهای قشنگتری بنویسم... حرفهایی شایسته وبایسته...

اما خوبتر میشود اگر اینجا آدمها با هم کمی فقط کمی مهربان تر بشوند !

تا دل من نگیره که مجبور بشم در سجاده ام حرف شکسته وناجور بزنم؟


قرار نیست من احترام کسایی را بگیرم که احترام خودشان را هم نمی گیرند!


راستی چرا همه چیز از مد می افتد الا گستاخی؟ الا حرف ناسزا زدن؟ باقی بماند...


یک چیزایی هست که آدم حتی نمیتونه بخدا بگه!

خوب گاهی مردن بد نیست. چی میشه آدم برای یک هفته بمیره وبعد  دوباره زنده بشه؟

چی میشه آدم پاییز بشه... بعد زمستون بعد بهار و بعد همیشه بهار بمونه؟

کاش میشد فقط کمی ، کمی مرد و زنده شد!


  • میم.اعشا

خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی،زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری

با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری

عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری

رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری

روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری

زنده یاد قیصر امین پور


  • میم.اعشا



نمیدونم  چرا میون اون همه شکلات ، کام ! خریدم!

درسته که دیگه مزه همون کام های قدیم رو نمیدن ! شکلات کاکائویی های مستطیل شکل زمان بچگیم...اما هنوز هم کام اند!!

من.... شهید گمنام... شلوغی...

نوشته بود ؛ چشن گرفتن اول سال زیاد نکو نیست! هنر آنست که آخرسالتو جشن بگیری!

راست میگه... آخرسال رو!


ومن امسال... یکسال به عقب که نه به خیلی عقب برگشتم.پس جشن وعید درکار نخواهد بود!

فقط دل خوش به عیدی ، نشسته ام به انتظار!


جدیدا خیلی شین میزنم!!  سن مان که بالا میرود از صدقه سری گیر زبان مان ، بیش از گذشته چوب  میخوریم و مزحکه میشویم!


همه میگفتن خدا بیامرزدش! ... راستی چه حالی داره آدم واسه خودش خیرات پخش کنه...


خدا بیامزردم...

  • میم.اعشا

 


     

         وقتی سال کبیسه ات کبیسه تر میشود...





  • میم.اعشا

لنفوم... سرطان... بدن کبود! بی رگ!

اعتیاد...سرطان!...بدن کبود ... بی رگ!


میخوام از اتاق ایزوله بخش مون بگم. اتاقی که مثلا اتاق خصوصیه!!! اتاقی که من وهمکارام آرزوی به گل گرفتن در وپیکرش رو داریم ازبس اتاق ... واقعا نمیدونم چه صفتی بکار ببرم براش...

نحس !   خفه!   پردردسر!    پرحاشیه!   پرکار!    ته خط!    یا اتاق مرفه های بی درد!!!!

 قصد جسارت ندارم بلکه هرکدام از این صفات پر از کنایه ومفهوم هستن.

در بخش ما اتاق تک تخته ای است که طبق قانون اتاق خصوصی می باشد برای بیمارانی که دلشون میخواد دور ورشون خلوت باشه وفضای خصوصی داشته باشن. خوب پولداریه و برازندگی!!

اما...! آنچه میگذرد چیز دیگریست. این اتاق درواقع اتاق ایزوله هم هست! (اتاق مخصوص بیمارانی که بیماری واگیر دار دارند یابرعکس نیاز به مراقبت های ایمنی بیشتر دارند(ایزوله معکوس) ) وبه اجبار مهمون بخش ما میشن!

 هر روز سرش دعواس .یک روز نامه میاد  که آقا اینجا فقط خصوصیه والا وبلا حق ایزوله شدن نداره!

اما فرداش میبینی بیماری نیاز به ایزوله،  توش بستری شده  و دستور اومده که اتاق ایزوله است وتمام!

خوب ... بگذریم از این دردسرهای ناشی از مدیریت و... که انگشت کوچیکه مشکلات موجود نمیشه!

حرف اصلی چیز دیگریست... 

راستش من به این اتاق میگم اتاق قهوه تلخ!

تلخ تلخ....

چه بسا واسه مرفهین با درد و چه بسا بیماران سرطانی یا تنفسی و...

هوای این اتاق خیلی گرفته است... با اونکه هربار پس از ترخیص بیماران ایزوله ، واشینگ اساسی میشود ولی باز هوای گرفته ودمی دارد..

دیشب هم این اتاق میزبان بیمار ایزوله دیگری شد!

میزبان زائرین حرم بی بی!!!

بیماری با لنفوم. (سرطان خون )

زهرا... زهرا 15 ساله اهل سنقر کرمانشاه...که برای زیارت و درخواست شفا اومده بودن زیارت ولی خوب حالش وخیم میشه وبستری میشه...


زهرا فقط 15 16 سال داره... ولی خیلی با ادبه وآرومه...

دیشب بخاطر اینکه هموگلوبین وپلاکت خونش خیلی خیلی پایین بود سه بسته خون و 7 بسته پلاکت دریافت کرد...

تمام بدن زهرا کبوده.. متاستفانه زهرا رگ های خیلی ضعیفی داره( رگ های بیماران سرطانی بخاطر شیمی درمانی اصطلاحا خشک و نازک میشوند.)

هر رگی که ازش می گیریم سریع پاره میشه و رگ های از دست... پا ... سر...


حالا در نظر داشته باشید تو اتاق های بغلی بیماران بی رگ دیگری هم بستری هستن.بیمارانی که بخاطر تزریق مواد یا...رگ های بدنشان خشک شده!

بیمارانی که بی رگ هستن چون اعتیاد دارند!!!!

درسته اونها بخاطر مشکلات قلبی شان در بخش ما بستری شده اند ولی وقتی آنها را با جوانهایی چون زهرا مقایسه میکنم دلم می گیرد!

آن بی رگی کجا، این بی رگی کجا!!

زهرا یکساله که فهمیده بیماره... بقول خودش الان باید سوم راهنمایی باشه ولی نیست...


زهرا همه بدنش درد میکند... اتفاقا بیماران بی رگ اتاق های بغلی هم تمام بدنشان درد میکند.

زهرا و امثالش باید مورفین بزنند... بیماران بی رگ اتاق های بغلی هم مورفین باید بزنند ومیزنند.


ومن هم تمام بدنم دیشب درد میکرد...

گاهی پرستاری خیلی سخت می شود...


نکته : تو فرهنگ  ما بی رگی به بی غیرتی هم تعبیر میشود.


( امروز صبح جهت طب کار( پرونده پزشکی شاغلین) یکسری ازمایشات را دادم...

آزمایش های که ما حتی از اسم شان هم می ترسیم.

جوابشان را پس فردا میدهند...

و من دل تو دلم نیست... الهی! من لی غیرک؟



باری پرستارم آرزوست...
  • میم.اعشا