سجاده خاکـــــــــی

سبکبار باشید تا برسید...

سجاده خاکـــــــــی

سبکبار باشید تا برسید...

مشخصات بلاگ
سجاده خاکـــــــــی



به باد حادثه بالم اگر شکست،چه باک؟
خوشا پریدن با این شکسته بالی ها...

هم سایه ها

پیرزن

سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۵۱ ب.ظ


بیمارستان برای ما که نصف بیشتر عمر مان را در آن سپری میکنیم خانه دوم است.

ماهم دوست داشتیم هنوز مدرسه، اداره ، بانک و یا جایی قشنگتر خانه دوم مان بود ولی خوب،چه کنیم قسمت مان این شد که هم سایه درد باشیم.


پیرزن


چشمهایش را که باز میکند، مردمک ها کوچکتر از سایز نرمال اند.

بی رمقی پلک هایش را می شود حس کرد؛ مثل بی سویی نگاه خیره اش که هرکسی که به اوخیره می شود ، می پاید.

ماها ست که اینجا اسیر بستر است.

ته نگاهش ختم میشود به پنجره اتاق که توسط  دخترش باز می شود و توسط خدمه بسته میشود.

گاهی که اورا تغییر پوزیشن  می دهند ، میتواند هم اتاقی هایش را هم نگاه کند. از دیدنشان دل شاد میشود  و از رفتن شان دلخور.

درب اتاق اما بی اهمیت ترین مسیر برای چشمانش  است. نگاه خاصی  خرجش نمی کند.

برای دیدن تیم درمان (پرستاران، پزشکان و...) بی ذوق ترین نگاه را خرج می کند. و برای سایرین فقط می بیند. سایرین همان دختران ، پسران ،فامیل دور ونزدیک ، دوست و آشنایی هستند که سالها چشم انتظار آمد ورفت شان بود و حال پس از سالها حسرت دیدار صمیمی ، اینجا هر روز می بیندشان آن هم تکراری و نمادین!


                                                                                                                                 برگرفته از چشم هایش

                                                                                                                                   نوشته من

  • میم.اعشا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی