دل کندن
مردم چه می کنند که لبخند می زنند؟
غم را نمی شود که به رویم نیاورم.
حال مرا مپرس که هنجارها مرا
مجبور می کنند بگویم که: بهترم...
یک دنیا که بیشتر زندگی فانی نمی کنیم. همین دنیا هم هست که همه چیز اش را یکجا با هم می خواهیم. اصلا مجبوریم که بخواهیم.مجبوریم که بدست بیاوریم، شاد بشویم و بعد از دست بدهیم وغصه بخوریم.
از آدم ها بپرسی بیشتر افسوس چه چیز را میخورند برخی جواب ها مشترک است و در افسوس جوانی و حسرت راحت از دست دادن آن خلاصه می شود.
زندگی پر است از مراحل گذار: دانشگاه رفتن، فارغ التحصیلی! ، اشتغال، ازدواج و خیلی چیز دیگر که برای آدمی دلهره آور و آشوب انگیز است.
غم جدایی از مهمترین این آشوب هاست. غم دل کندن...
خودت نمیفهمی چطور دل دادی... چطور وابسته شدی ولی فقط میفهمی یکهو باید همه چیز را بگذاری و رد شوی!
دل کندن از مکان سخت است چه رسد به دوست و یار و...
سالها با همه وصل و فصل هایش میگذرد ودراین میان
این زمستان خاص تر ، بهمن اش اندوهناک تر، سخت تر...
اسفند میکنم تو را وآغاز میکنم به اجبار زمانی بدون تو
به جبر و اختیار میخواهم از یاد بروی و از دل آرزو دارم نروی...
تو بمانی، من بروم، روزها برود ،سحرها بشود
در همه حال فراق دشوارست و دل کندن دشوارترست...
بیمارستان امام رضا سلام...
- ۹۳/۱۲/۰۱
اما بدان چیزی عوض نمی شود
پای ما تا ابد گیر است
من و تو شریک جرم یک مشت...
خاطره ایم...