و اینک جمعه....
جمعه بگذرد وحتی خیال آمدن تو به ذهن ما نیاد...
راستش اصلا یادمان نباشی... تقصیر تو نیست... راستش تقصیر ماهم نیست...
شاید تقصیر فاصله وسردی آنست...
ظهر شد.اذان می گویند... ودعای فرج خوانده میشود...
آقا تحریم دارویی است؛ راضی شو که گاهی فقط برای سلامتی ات دعا کنیم!
عصر شد...دلمان گرفت... آقا مگر پرونده ام خیلی سنگین است؟
استادم میگفت اینکه غروب جمعه ،دلها میگیرد، به خاطر بررسی پرونده اعمال نیست(خیال بچگی ها) بلکه چون در ذات جمعه متعلق به صاحب زمان است.چون جمعه میخواهد که دل تو بگیرد. چون در جمعه آقا، با آقا نبودی!
آقا دعا کنم؟
ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر...
کاش که همسایه ی ما می شدی!...
آقا بگویمت؟
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها
تکیه بر کعبه بزن ، کعبه تحمل دارد...
آقا دعایم میکنی؟
...
آقا شعری بخوانمت از محروم قیصر؟
روز مبادا
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما
چونانکه بایدند
نه بایدها ...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض میخورم
عمریست لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره میکنم
باشد برای روز مبادا
اما
در صفحههای تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما چه کسی میداند
شاید امروز نیز
روز مبادا باشد
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما
چونانکه بایدند
نه بایدها ...
هر روز بی تو
روز مباداست.
آقـــــــــــا فقط بیـــــــــــــــــــا...
پر کن دوباره کیل مرا ایهاالعزیز !
رو از من شکسته بر مگردان ایهاالعزیز !
چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود
این کاسه را . . . فاوف لنا ایهاالعزیز !
خالی تر از دو دست من این چشم خالی است
محتاج یک نگاه تو یا ایها العزیز . . .
السلام علیک یا بقیه الله ارواحنا فداه
سلام .
وبلاگ زیبا و تامل انگیزی دارید. به منم سربزنید.التماس دعا. یاحق